47. رویای نیمه شب
﷽
توصیه می کنم رمان "رویای نیمه شب" را حتما بخوانید....
علامه بزرگوار مجلسی نقل می کند :
در
شهر حله مردی بود که وی را ابوراجح حمامی می گفتند و حاکمی ناصبی داشت. روزی به وی خبر دادند که ابوراجح برخی از صحابه را سب
می کند .
وی را احضار نمود و فرمان داد او را بزنند و شکنجه کنند .
مزدوران حاکم نیز ضربات مهلکی بر صورت و تمام بدن وی زدند ، به نحوی که
دندانهایش ریخت . سپس زبانش را برون آورده سوزن بزرگی در آن فرو کردند .
بینی او را سوراخ کرده ، ریسمانی را داخل آن کردند و وی را در کوچه های حله
گرداندند و آنقدر بر تمام بدن وی کوبیدند تا آنکه روی زمین افتاد .
حاکم
فرمان داد او را بکشند ولی حاضران گفتند : او پیر است و از شدت ضربه و
فراوانی زخم ها خواهد مرد .
لذا وی را روی زمین رها کردند . خانواده اش
آمدند و او را به منزل بردند ولی حال ابوراجح آنچنان وخیم بود که هیچ کس شک
نداشت که به زودی زندگی را وداع خواهد گفت .
صبح فردا ... ابوراجح را
دیدند که ایستاده مشغول نماز خواندن و در بهترین حالت است ! دندانهای
افتاده اش برگشته و تمام جراحات التیام یافته و اثری از آن شکنجه ها در بدن
او باقی نمانده بود .
مردم از این حالت به شگفت آمدند و از وی واقعیت
امر را پرسیدند .
توضیح داد که به حضرت مهدی علیه السلام ملتجی گردیده او
را به در خانه ی خدا ، وسیله و شفیع قرار داده است . آنگاه امام علیه
السلام به خانه ی وی آمده منزگاهش را از نور خویش پر ساخته اند . ابوراجح
گوید :
امام با دست شریفش صورتم را مسح کرده فرمود :
" از منزل بیرون رو و برای خانواده ات طلب روزی کن . خدای تعالی ترا شفا عنایت فرموده است ."
پس ، همچنانکه می بینید ، شفا یافتم .
محمد
بن قارون ، ابوراجح را دید که طراوت جوانی به وی بازگشته و صورتش گلگون و
اندامش معتدل گردیده بود . خبر در حله پیچید . حاکم به احضار او امر نمود .
حاکم - که روز پیش وی را با صورت متورم شده از ضربات دیده بود - وقتی
ابوراجح را صحیح و سالم دید - بی آنکه اثری از جراحات در او مشهود باشد -
به شدت ترسید و نحوه ی رفتارش را با شیعیان اهل بیت تغییر داد و شورع به
خوشرفتاری با آنان کرد.
ابوراجح پس از تشرفش به محضر امام علیه السلام به نظر بیست ساله می آمد و همواره به همان شکل و قیافه باقی بود تا آنکه از دنیا رفت .
- ۹۵/۰۶/۱۴
رحمت خدا برشما