85. و زنی محو تماشاست زبالای بلندی...
چهارشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۳:۰۰ ب.ظ
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ،
سلام بر آن اعضاىِ قطعه قطعه شده ،
و زنی محو تماشاست زبالای بلندی،
الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال
و سپس آه که «الشّمرُ ...»
خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...»
دلت تاب ندارد
به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی،
تو خودت کرب و بلایی،
قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما
نیز بیایی،
تو کجایی ... تو کجایی...
- ۹۵/۰۷/۲۱
و شمرُ جالسٌ ، نفس مادرش گرفت
سر را بُرید و رو به روی خواهرش گرفت